چوپان و بز
به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدای زیباییها

  

 چوپان بيچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوي آب بپرد نشد كه نشد...!

 او مي‌دانست پريدن اين بز از جوي آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به دنبال آن همان...

 عرض جوي آب قدري نبود كه حيواني چون بز نتواند از آن بگذرد ...

 نه چوبي كه بر تن و بدنش مي‌زد سودي بخشيد و نه فريادهاي چوپان بخت برگشته.

 پيرمرد دنيا ديده‌اي از آن جا مي‌گذشت وقتي ماجرا را ديد پيش آمد و گفت من چاره كار را مي‌دانم.

 آنگاه چوب دستي خود را در جوي آب فرو برد و آب زلال جوي را گل آلود كرد.

 بز به محض آنكه آب جوي را ديد از سر آن پريد و در پي او تمام گله پريد.

 چوپان مات و مبهوت ماند. اين چه كاري بود و چه تأثيري داشت؟

 پيرمرد كه آثار بهت و حيرت را در چهره چوپان جوان مي‌ديد گفت : تعجبي ندارد تا خودش را در جوي آب مي‌ديد حاضر نبود پا روي خويش بگذارد ، آب را كه گل كردم ديگر خودش را نديد و از جوي پريد.

 و من فهميدم اين كه حيواني بيش نيست پا بر سر خويش نمي‌گذارد و خود را نمي‌شكند چه رسد به انسان كه بتي ساخته است از خويش و گاهي آن را مي‌پرستد ...

 


 سخن روز :  تجربه بهترین درس است هر چند حق التدریس آن گران باشد . کارلایل

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی